شانه خالي شده است
قصه بي دستي نيست
طلب دستي نيست
به سراغ من اگر امدي اي دوست
به شب
نکند سنگ زني بر شيشه
دل دلواپسي ام خرد شود
نکند بر در باغ .لگدي از سر نا باوري غم بزني
غم هيچ (هيچ کس درب در خانه ي ما رانگشود)
لگدي بر در اين خانه نزن
نکند مويه کند تنهايي
سلام برادر عزيز
وبلاگ جديد را به شما تبريك ميگويم
اقا مهران شما كه اينجور نبوديد لا اقل هفته اي يك بار و به ما سر مي زديد
هنوز هم منتظرتون هستيم
خدا نگهدارتون